۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

_____________

صبح شد .
از خواب برخاست . خدایش را از گنجه اش بیرون آورد و عبادت کرد . وقت رفتن شد ، خدایش را درون گنجه اش گذاشت و چماقش را برداشت .
درون گنجه اش به غیر از خدایش ، پول و زر و جواهراتش بود .

۴ نظر:

chista گفت...

من فکر می کنم اگه خود به خدا هم دستشون میرسید اونو توی زندان شکنجه
میکردند..اصلا او را میکشتند..
ننگ بر حکومت دینی...همه ی دین ها به
شکلی از این امتحان حکومت رد شدند
و مذهب شیعه از همه کمتر گرفته البته تا این زمان!

k f گفت...

salam va drood bar shoma.
link shodid .sar bezanid appam.

ایرانی گفت...

لینک شدید

مرجان گفت...

ممنون شما هم وب زیبایی داری ..

موفق باشی.